چهارشنبه 02 بهمن 1398

آیا امروز با پس‌انداز و وام می‌شود خانه‌دار شد؟

آیا امروز با پس‌انداز و وام می‌شود خانه‌دار شد؟

اگر ارثیه مادری نداشته باشی، اگر پدرت خانه کلنگی‌اش را به‌خاطر بچه‌هایش نکوبد و نسازد، اگر تا سال ۹۶خانه نخریده باشی یا اگر درآمد ده‌ها میلیون تومانی نداشته باشی، چطور می‌خواهی خانه‌دار شوی؟

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، این روزها طوری شده که برای خانه‌دار شدن فرقی نمی‌کند درآمدت بالای خط فقر باشد یا پایین آن، فرقی نمی‌کند بتوانی از پس اقساط وام مسکن بربیایی یا نیایی، در هر صورت با خانه رؤیایی‌ات فاصله زیادی داری. برای بعضی‌ها 20سال و برای بعضی دیگر 50سال.

خانه یا قفس؟

گندم 7‌ماهه باردار است و می‌گوید:«فقط یکی مثل من می‌فهمد خانه طبقه چهارم بدون آسانسور یعنی چه. مردها که صبح می‌روند و شب می‌آیند. منم که دیوارهای این خانه همدم روز و شبم است». خیلی‌ها می‌گویند خدا را شکر کند که سقفی بالای سرش است، اما او از این خانه خسته است؛«خانه را سال 96خریدیم متری 6میلیون تومان در ولیعصر نزدیکی میرداماد. 70متر است. امسال همسایه‌مان آمده و همان خانه را متری 20میلیون تومان خریده است. خانه‌ای که نه پنجره دارد، نه بالکن، نه کمددیواری، نه آسانسور و نه انباری! خانه که نیست. قفس است. برای این قفس متری 20میلیون تومان پول داده و من که از این قفس خسته شده‌ام حتی پولی ندارم که بخواهم بزرگ‌تر و بهترش کنم. ما همان موقع با کلی قرض و وام و گذاشتن همه پس‌انداز و زندگی‌مان توانستیم این خانه را بخریم. هنوز هم قسط‌هایش را می‌دهیم. شوهرم درآمد بدی ندارد، اما به هر حال زندگی هم خرج دارد، به‌خصوص آنکه یک بچه هم در راه است. یک‌بار مادر شوهرم پیشنهاد داد برویم محله‌ای ارزان‌تر و خانه‌ای بهتر بخریم. اما به هر حال من محله‌های شلوغ یا محله‌های دور از شهر را دوست ندارم. اینجا به محل کار شوهرم و خانه مادر و پدرم نزدیک است. اینکه قیمت خانه از متری 6میلیون به متری 20میلیون تومان رسیده است و در مدت 2سال بیش از سه برابر شده، نشان می‌دهد که من دقیقا چه می‌گویم و چرا نمی‌توانم خانه‌ای بهتر بخرم. خانه‌های بهتر در همین محله متری 25میلیون تومان هستند. از کجا بیاوریم؟ برای اینکه خانه‌مان پنجره و آسانسور داشته باشد، چطور متری 25میلیون تومان بدهیم؟ می‌دانم شاید بعضی‌ها با پس‌انداز همه زندگی‌شان نتوانند 10متر از این خانه را هم بخرند. ما هم نمی‌توانستیم؛ اگر همان سال 96این خانه را نخریده بودیم.»

خانه‌ای روی آب

احمد اما در سال 96اصلاً به فکر خانه نبود؛ پولی نداشت که به فکر خانه باشد. آن موقع 38سال داشت و نتوانسته بود با 2بچه هم خرج و مخارج زندگی را تامین کند و هم برای خرید خانه به قدر کافی پس‌انداز کند. حالا در 40سالگی هنوز هم خانه‌ای ندارد و این از نظر والدینش که خودشان سال‌هاست ساکن شهرری هستند، ننگ بزرگی است. 20سال است که کار می‌کند و با حقوق وزارت کار نتوانسته حتی 40میلیون تومان پس‌انداز داشته باشد. می‌گوید: «دیگر یک جای کار عزمم را جزم کردم که هر طور شده خانه‌ای بخرم. مادرم گفت با وام و کمی هم قرض و... می‌شود خانه‌دار شد. حتی شده یک خانه 40متری! به گفته مادرم باید به فکر آینده باشم و به جای آنکه پول اجاره‌خانه بدهم، قسط‌های وام را پرداخت کنم.»

احمد دیگر از اجاره‌خانه و از این خانه به آن خانه رفتن با 2 بچه خسته شده اما وقتی برای گرفتن وام مسکن اقدام کرد به یک نتیجه دیگر هم رسید: «وام برای قشر کارگر و درآمد معمولی نیست. ضامن می‌خواهد، سند و پول برای سپرده‌گذاری می‌خواهد. حقوق ماهانه خوب می‌خواهد. با این وضع هیچ کارگری نمی‌تواند صاحب‌خانه شود.» می‌گوید: «اگر بخواهم حدود ماهی یک میلیون تومان قسط وام مسکن را بدهم، دیگر چه چیز باقی می‌ماند برای زندگی‌ام. من ماهی 2میلیون تومان درآمد دارم. در پردیس زندگی می‌کنم و فقط 20میلیون تومان پول پیش‌خانه دارم. چطور می‌توان هم خرج 2بچه را داد هم اجاره خانه و هم پس‌انداز برای خرید خانه کرد. حتی اگر ماهی یک میلیون تومان هم پس‌انداز کنم، که قطعا نمی‌توانم، در سال می‌شود 12میلیون تومان. برای خرید خانه در همین پردیس باید حداقل 250میلیون تومان داشته باشم. که به‌عبارتی اگر همه‌‌چیز ثابت باشد و تورمی نداشته باشیم، با همین درآمدی که دارم 20سال دیگر در پردیس می‌توانم خانه‌دار شوم».

رؤیایی که برباد رفت

صادق 28ساله تجربه دیگری دارد از آن سال منحوس 97که خانه‌دار شدن را برای خیلی‌ها تبدیل به‌رؤیا کرد. زندگی‌اش را تازه شروع کرده بود. یعنی نه آن هم که زیر یک سقف؛ تازه عقد کرده بود. با همسرش قرار گذاشته بود به جای اجاره‌نشینی با وام ازدواج و وام خانه اولی زوجین یک خانه نقلی در تهران بخرند. حساب و کتاب‌هایشان را کرده بودند و همه‌‌چیز به خیالشان سر جایش بود؛«با کادوهای ازدواج، پس‌انداز هر دویمان بعد از چندین سال کارمندی و فروش طلاهای همسرم و کمی قرض گرفتن از پدرخانم‌ام توانستیم پول سپرده وام مسکن را جور کنیم. حتی برای صرفه‌جویی، قید گرفتن مراسم عروسی را زدیم. خانه‌دار شدن رؤیای نخست هر دومان بود. 80میلیون تومان سپرده گذاشتیم برای گرفتن وام 160میلیون تومانی با 80میلیون خودمان می‌شد 240میلیون. روی وام ازدواج 30میلیون تومانی آن زمان نیز حساب کردیم. 270میلیون می‌شد آنچه داشتیم. با دردسرهای جور کردن ضامن و فیش حقوقی و هزار و یک مدرک و رفت‌وآمد بسیار بالاخره بعد از چند وقت وام‌مان جور شد. در این مدت تا زمان نوبت وام، حقوق‌هایمان را کمتر خرج می‌کردیم، لباس نمی‌خریدیم و هر کدام در خانه پدر و مادرمان بودیم تا توانستیم 270میلیون را برسانیم به حدود 300تومان. همه سرمایه دو جوان که بیشتر از نیمی از آن هم وام و قسط بود. دیگر وقتش بود. نباید فرصت را از دست می‌دادیم. بیکار که می‌شدیم هر دویمان می‌نشستیم سایت‌های آگهی را زیر و رو می‌کردیم. روزنامه را ورق می‌زدیم؛ یک خوابه 56متری در مجیدیه. طبقه چهارم بدون آسانسور. یک خوابه 42متری در راه‌آهن. هر شب چندتا خانه می‌دیدیم و از این محله به آن محله می‌رفتیم. حرف همیشگی بنگاه‌های املاک را می‌شنیدیم که اگر کمی بیشتر پول داشتید، بهتر بود. خانه‌ای که شما می‌خواهید با این قیمت‌ها پیدا نمی‌شود. هر دومان خانه معقولی می‌خواستیم، در یک محله معقول.» و به ظاهر پول آنها به خانه معقول نمی‌خورد. می‌توانستند یک خانه 50متری در بعضی محله‌های تهران مثل منیریه و امیربهادر، مولوی، یا از آن سمت، طرف‌های نواب یا استاد نجات‌اللهی و... را بخرند ولی باید خیلی می‌گشتند؛«زیاد خانه دیدیم. یکی‌شان دلمان را برد. خانه‌ای در جمهوری. وسط‌های شهر بود، محله کمی قدیمی، اما خانه معقول بود. 57متری یک خوابه طبقه دوم بدون آسانسور و پارکینگ. که پارکینگ و آسانسورش مهم هم نبود. همه اینها در حالی بود که باید یک میلیون و 500هزار تومان ماهانه قسط وام مسکن و 900هزار تومان قسط وام ازدواج را پرداخت می‌کردیم. اما دل را به دریا زده بودیم. تابستان 97بود. خانه مورد نظر را به‌خاطر اختلاف نظر سر 200هزار تومان پول بیشتر برای هر متر از دست دادیم. صاحب‌خانه کوتاه نیامد و ما هم کوتاه نیامدیم. همان هم شد که کلا نتوانستیم خانه بخریم.» پاییز 97خیلی زود از راه رسید. خانه خریدن سخت‌تر و سخت‌تر می‌شد. قیمت‌ها هر روز بیشتر می‌شد. فروشندگان دست نگه‌داشته بودند و هر بنگاهی یکی دو مورد فقط داشت که مناسب آنها نبود. ادامه می‌دهد: «آن قدر دست دست کردیم که عید 98هم از راه رسید. دیگر با 500میلیون تومان هم هیچ خانه‌ای را پیدا نمی‌کردیم؛ مگر در محله‌هایی که برای ما دو نفر مناسب نبودند. همه راه‌های رفته را دوباره برگشتیم. رسیدیم به خانه اول.رؤیای زندگی در خانه خودمان خیلی زود  بر باد رفت. با وام ازدواج و بقیه پول‌هایمان یک خانه رهن کردیم و رفتیم سر زندگی مان. همه اهدافمان در عرض چند‌ماه پودر شد و به هوا رفت. پولمان هنوز در بانک مسکن است و نمی‌دانیم چه وقت می‌توانیم با آن پول خانه رؤیایی‌مان را بخریم. همان خانه 300میلیون و خرده‌ای که می‌خواستیم شده است یک میلیارد تومان! وام مسکن هم شده است 240میلیون تومان. خودتان حساب کنید حقوق ما روی هم 7میلیون تومان است. از این میزان یک میلیون و 500هزار تومان را پول اجاره می‌دهیم. ماهی 2میلیون تومان قسط لوازم منزل و وام ازدواج را می‌دهیم. چند سال دیگر می‌توانیم یک میلیارد تومان جمع کنیم؟ 40سال؟ و اگر هم بکنیم، چه تضمینی است که قیمت همان خانه معقول، یک شبه نشود میلیاردها تومان؟».

آن قدر دست دست کردیم که عید 98هم از راه رسید. دیگر با 500میلیون تومان هم هیچ خانه‌ای را پیدا نمی‌کردیم؛ مگر در محله‌هایی که برای ما دو نفر مناسب نبودند. همه راه‌های رفته را دوباره برگشتیم. رسیدیم به خانه اول.رؤیای زندگی در خانه خودمان خیلی زود  بر باد رفت

دیگر یک جای کار عزمم را جزم کردم که هر طور شده خانه‌ای بخرم. مادرم گفت با وام و کمی هم قرض و... می‌شود خانه‌دار شد؛ حتی شده یک خانه 40متری! به گفته مادرم باید به فکر آینده باشم و به جای آنکه پول اجاره‌خانه بدهم، قسط‌های وام را پرداخت کنم.